در حال تقلاییم برای خوب بودن، برای لبخند زدن و دنیا را سفید دیدن. برای دوست داشتن، دوست داشته شدن و توسط عشق، نجات یافتن.
گاهی همین لحظه اتفاق ناخوشایندی نیفتاده اما تو لبریزی از اندوههای بیشمارِ تهنشین شده که با کمترین ناملایمتی و آسیب و ضربهای، از عمق به سطح میرسند و دوباره و باهم و همزمان، در تو شناور میشوند و اینجاست که تو ناگهان و فراتر از رویدادها و حرفها و اتفاقات، به هم میریزی و خشمگین، ناامید یا اندوهگین میشوی.
ظرفهای تحمل ما لبریز شده و پر از رسوبات اندوه و بغضهای سرکوب شده و عزاداریهای به تعویق افتاده است، وگرنه اندوههای تازه را میشد یکجوری تاب آورد.
امان از رنجهای کهنهی ته نشین شدهی در انتظار تلنگر...
برچسب : نویسنده : gole-mordab بازدید : 11